آرام

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۰ آبان ۹۶، ۱۴:۲۹ - جنابــــــــ دچار
    عجب...
  • ۲۱ مرداد ۹۶، ۱۰:۳۴ - دُچــــ ــــار
    +

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهادت» ثبت شده است

 
اگر مفهوم انتظار، یک مفهوم همیشگی بوده و خواهد بود، و تنها به غیبت و ظهور اتکا ندارد، پس در زمان خود امام زمان (عج) هم چنین انتظاری همچنان وجود خواهد داشت. وقتی در قرآن کریم، کلمة منتظر در کنار مفهوم شهادت به کار برده می شود، شاید اشاره ای به همین معنا باشد.
 
منتظر یعنی کسی که لیاقت شهادت و اشتیاق آن را دارد و در انتظار آن است، معلوم می شود انتظار شهادت و ملاقات خدا، یک اوج عرفانی است که در جان تمام رجال ایمانی جریان دارد: 
 
"در میان مؤمنان مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بسته بودند، وفا کردند. 
پس برخی از آنان به شهادت رسیدند و برخی منتظرند". [احزاب؛ 23]
 
لذا منتظر اگر پس از استقرار حکومت امام زمان (عج) هم به حضور حضرت برسد، باز منتظر بازگشت است و از ایشان تمنای دعا برای شهادت، که زیباترین نوع بازگشت است، خواهد داشت. 
این یکی از نتایج نگاه عارفانه به هستی و انتظار است که تکلیف انسان را با شهادت طلبی مشخص می کند. 
 
بشنو از نی چون شکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند
 
کز نیستان تا مرا بُبریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند

 

منبع: انتظار عامیانه، عالمانه، عارفانه، علیرضا پناهیان، بیان معنوی، صص 308-310

به یاد شهید "غریب بی سر " این روزها

 🕯شهید ججی🕯


به نام نامی سر، بسمه‌ تعالی سر

بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر


فقط به تربت اعلات،سجده خواهم کرد

که بنده‌ی تو نخواهدگذاشت، هرجا سر


قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق

که پر شده است جهان،از حسین سرتاسر


نگاه کن به زمین! ما رأیت إلا تن

به آسمان بنگر! ما رأیت إلا سر


سری که گفت:«من از اشتیاق لبریزم

به سرسرای خداوند می‌روم با سر


هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم

مباد جامه، مبادا کفن،مبادا سر»


همان سری که یحب الجمال محوش بود

جمیل بود، جمیلا بدن، جمیلا سر


سری که با خودش آورد بهترین‌ها را

که یک به یک،همه بودند سروران را سر


زهیر گفت: حسینا! بخواه از ما جان

حبیب گفت: حبیبا! بگیر از ما سر


سپس به معرکه عابس،" أجنّنی"گویان

درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر


بنازم "أم وهب" را، به پاره تن گفت

برو به معرکه با سر ولی میا با سر


خوشا به حال غلامش،به آرزوش رسید

گذاشت آخر سر، روی پای مولا سر


چنان که یک تن دیگر به آرزوش رسید

به روی چادر زهرا گذاشت سقا، سر


در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد

همان سری است که برده برای لیلا سر


همان که احمد و محمود بود سر تا پا

همان سری که خداوند بود، پا تا سر


پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد

پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر


میان خاک، کلام خدا مقطعه شد

میان خاک؛ الف، لام، میم، طا، ها، سر


حروف اطهر قرآن و نعل تازه‌ی اسب

چه خوب شد که نبوده است بر بدن‌ها سر


تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود

به هرکه هرچه دلش خواست داد، حتی سر


جدا شده است و سر از نیزه‌ها درآورده است

جدا شده است و نیفتاده است از پا سر


صدای آیه کهف الرقیم می‌آید

بخوان!بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر


بسوزد آن همه مسجد،بمیرد آن اسلام

که آفتاب درآورد از کلیسا سر


عقیله، غصه و درد و گلایه را به که گفت؟

به چوب، چوبه محمل، نه با زبان، با سر


دلم هوای حرم کرده است می‌دانی

دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر 


 سید حمیدرضا برقعی

۸