* این مشخصات بطور ویژه در مثنوی، آثار شیخ احمد غزالی و حتی محمد غزالی هم دیده می شود. اما در عرفان غرب جهان اسلام، که از اندیشهء فلسفی نوافلاطونی متاثر بوده، شاهد جریان فلسفی شدن عرفان هستیم.
* دو جریان عمده در ارتباط با فلسفه در جهان اسلام اتفاق افتاد؛ عرفانی شدن فلسفه که به واسطهء شیخ شهاب الدین سهروردی (شیخ شهید_عارف و فیلسوف قرن ۶) بر متفکران بعدی من جمله محی الدین تاثیر گذاشت.
*محی الدین با درآمیختن اندیشه های عرفانی ایران باستان و یونان باستان و اندیشهء فلسفی مشاء با مفاهیم اسلامی، بنای بزرگ فلسفهء اشراق را بنا نهاد؛ یعنی فلسفی شدن عرفان، بیان مفاهیم عرفانی و مواجید ذوقی به زبان فلسفی.
* در تفکر عرفانی محی الدین عربی یک دوره هستیشناسی بیان می شود که مبتنی بر نظامی مرتبه ای است. یعنی تفکر آنتولوژیکی که ذومراتب است؛ مراتب شدت و ضعف در وجود که از یک نقطه آغاز می شود و تا مرحله ای ادامه یابد. بالاترین مرتبه، مرتبهء ذات و پایین ترین مرتبه، مرتبهء شهود است. شهود به معنای جهان محسوس و قابل رویت.
یعنی در طیف بین غیب و شهود، عوالم نسبت به آن شدت و ضعفی که دارند از هم مجزا می شوند.
محی الدین در طرح فلسفی خود برای بیان مسائل عرفانی یک سیر جهان شناسی دارد یعنی چگونگی صدور کثرت از وحدت و یک سیر معرفت شناسی دارد که منظور، آن دایره و قوسی است که و باید طی کند تا به مبدأ برد. به قول استاد دادبه تبیین جهان شناسی از قوس نزول» و «تبیین قوس صعود می شود معرفت شناسی». یعنی اگر دایره وجود را مثل چرخ و فلک در نظر بگیریم، این چرخ و فلک، آغاز حرکت و پایین ترین نقطه، علم فعلی ما جهان ناسوت و شهود است و آنچه پیش روی سالک است و باید طی کند تا به نقطه اول (ذات) برسد، سیر معرفت شناسی است.
ادامه دارد...